سالهاست اولین کارگر غریبه، اولین مهندس استخراج، اولین تکنسین و اولین مدیر عامل پا به عسلویه گذاشتند. سالهاست از آن سالها ! می گذرد.. اولین میله های آهنی ، اولین بناهای غول پیکر سر از زمین بلند کردند!
اندیشه ورزان برنا (وبلاگ جوانان عسلویه) نوشت: سالهاست اولین کارگر غریبه، اولین مهندس استخراج، اولین تکنسین و اولین مدیر عامل پا به عسلویه گذاشتند. سالهاست از آن سالها ! می گذرد.. اولین میله های آهنی ، اولین بناهای غول پیکر سر از زمین بلند کردند!
و اولین شعله ها روشن شدند.
سالها از آن سالها می گذرد. خیلی چیزها عوض شده است. آلودگی زیادتر از گذشته. ترافیک شهرها بیشتر و هنوز که هنوز است خیلی چیزهای دیگر هم سر جایشان! یک اپسیلون هم پیشرفت نکرده اند.
از ان سالهای دبستان رفتن های بچه های بزرگ تر از خودم لای خاطراتم باقی مانده. پیاده یا سوار بر مرکب، آواره ی راه و مسیر بوده اند! و حالا بعد از آن سالهای شروع صنعت در اینجا، وقتی به مسیر طی شده ی پیشرفت منطقه می نگریم، مشکلات دانش آموزان را بدون هیچ تغییری سرجای اولشان می بینیم!
از جشنواره های دانش آموزی و سطح تعلیم گرفته تا این سرویس ایاب و ذهاب دانش آموزی که سالهاست بغض را در گلو لای نفسهای مردم اینجا تنگ کرده است.
مطلب زیر از وبلاگ بغض فلوت است. خاطره و مستندی است بر آنچه اینجا می گذرد. جایی که همه ی دنیا از ان می خورند، الا مردم بومی شهرستان عسلویه!
” از اول مهر مقالات متعددی درباره سرویس مدارس شهرستان عسلویه منتشر شد ، همه مقالات صفحه به صفحه بررسی می کردم.
ولی هیچ وقت مثل دیروز برایم ملموس نشد.
دیروز زودتر از همیشه از سرکارم به خانه رفتم . زمانی که داشتم از بستانو رد می شدم دانش آموزان راهنمایی که پسر همسایه و اقوامم بودند روی جاده پیاده در حال راه رفتن به خیارو دیدم.
مجبور شدم بایستم و از آنها قضیه بپرسم . دانش آموزان روستای خیارو روزانه از خانه تا مدرسه ۵ یا ۶ کیلومتر رفت و ۵ یا ۶ کیلومتر برگشت پیاده می رفتن….. باورم نمی شد!
تا این حد ظلم و محرومیت رسیده؟! اگر شما نمی گوید ظلم نیست پس اسمش چی می گذارید؟
توی هوای سرد و بارانی یا توی روزهای آفتابی گرم جنوب چه کسی حاضر است بچه اش این مسافت طی کنه؟! بعد هم انتظار دارند دانش اموز حوصله در کلاس خرج بده؟!
آقایان مسول! این همه درآمدی که از عسلویه استخراج می شود، کی به درد مردم عسلویه می خورد؟!
دلم بحال این دانشجویان سوخت و مجبور شدم سه نفر سوار موتور کنم! بعد یک موتور دیگه هم رد شد باز سه نفر سوار کرد.
این هم یک کاریکاتور از خاطره دیروز!
