روایت امیر دریادار عباس محتاج ازعملیات والفجر ۸
تاريخ ارسال خبر : 19 مارس 2012 | ساعت 10:08 | کد خبر: 9462 | sv149 | چاپ این مطلب

آنچه در پی می‌آید، متن سخنرانی امیردریادار عباس محتاج از فرماندهان ارشد دفاع مقدس است که در تاریخ ۲۰/۱۱/۸۸ به مناسبت سالگرد عملیات والفجر ۸ (فتح فاو) در همایش پیش‌کسوتان جهاد و شهادت ایراد شده است.

امیر دریادار عباس محتاج، از فرماندهان برجسته سپاه در دوران دفاع مقدس است.
او مسئولیت‌های گوناگونی را در سطوح گوناگون از جمله فرماندهی سپاه منطقه غرب، فرماندهی سپاه منطقه ۵ (استان‌های خراسان، مازندران و سمنان) و فرماندهی قرارگاه کربلا در عملیات غرور آفرین والفجر ۸ (فتح فاو) پشت سر گذاشته است؛ افزون بر آن که جانشینی ریاست ستاد کل سپاه، فرماندهی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی،‌ استانداری قم در دولت نهم را در کارنامه خود دارد و هم‌اکنون عضو گروه مشاوران فرماندهی معظم کل قوا و قایم مقام رئیس مرکز مطالعات راهبردی دفاعی است.

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و درود بر ارواح طیبه شهدا و با عرض ادب به پیشگاه رزمندگان رشید جبهه اسلام و با عرض سلام و ادب خدمت پیش‌کسوتان جهاد و شهادت
دیروز به من امر فرمودند تا درباره عملیات والفجر ۸ لحظات کوتاهی را در خدمت عزیزان باشم. بنده هم در این فاصله کوتاه دسترسی به اسناد و مدارک نداشتم. آنچه خدمت عزیزان عرض می‌کنم بیشتر مشتمل بر مسائل ذهن خودم هست و از قوه ذهن خودم کمک گرفتن و توکل بر خدا کردم، اگر احیانا نقصان و اشتباهی در عرایض من بود، پیشاپیش عذرخواهی می‌کنم. انشا‌ءالله دوستان در تصحیح آن کمک می‌کنند.

لازم می‌دانم دو نکته را درباره عملیات والفجر ۸ عرض کنم:

نکته نخست، تأثیر شخص آقا محسن یا آقای دکتر رضایی در عملیات والفجر ۸ است.
شاید در هیچ کدام از این عملیات‌های‌ دوران دفاع مقدس، نقش ایشان و تأثیرگذاری ایشان به این اندازه برجسته نبود.‌ دلیلش هم این است که ما در سال‌های پیش، عملیات بدر و خیبر را انجام داده بودیم که با دشواری‌هایی روبه‌رو شده بودیم و همین دشواری‌ها، ادامه جنگ و تصمیم‌گیری در چگونگی ادامه نبرد را بر همگان دشوار کرده بود.

یادم هست، آقای رضایی فرصتی را به فرماندهان قرارگاه‌ها و فرماند‌‌هان ارشد داد که بنشینند و درباره ادامه جنگ بحث و بررسی کنند. شاید یکی از عمده‌ترین مشکلات ما درباره ادامه جنگ،‌ مسأله کمبودها و نقصان‌هایی بود که ما در عُده و عِده داشتیم و همین موضوع، چگونگی ادامه جنگ با ابهامات و دشواری‌هایی روبه‌رو کرده بود.

در اینجا باید به نکته‌ای اعتراف کنم. مهلتی که آقا محسن به فرماندهان قرارگاه‌ها و فرماندهان ارشد داد که بیایند درباره چگونگی ادامه نبرد بررسی کنند. شاید ما در آن مدت به نقطه روشنی نرسیدیم و نتوانستیم در تصمیم‌گیری، به آقای رضایی کمک مؤثری بکنیم و تصمیم شخص آقای رضایی بود که ما را از این مرحله گذراند؛ این نکته‌ای بود که باید در تاریخ عملیات والفجر ۸ این تأثیر بسزا و شایسته مورد توجه قرار گیرد.

حال این که در این نشست‌ها چه گفتند و چه مطالبی بود، همه این مستندات ضبط شده و دوستان به آن اندازه که قابل انتشار هست، می‌توانند مراجعه کنند و به این اسناد دسترسی داشته باشند.

نکته دوم، نوع مدیریت در جبهه بود که باز به نظر من یکی از مشخصه‌ها و شاخصه‌های اساسی نبرد ما، این نوع مدیریت بود.

به یاد دارم پس از این که آقا محسن تصمیم به عملیات در این منطقه گرفت ـ که به دلایلش اشاره خواهم کرد ـ برخی از دوستان عزیزی که از پیش‌کسوتان و طراحان و نیز در موضوع طراحی و فرماندهی بسیار قوی بودند،‌ قانع نشدند که در منطقه عملیات والفجر ۸ یا همین منطقه فاو خودمان،  عملیات شود.

به نظر من،‌ برخورد بزرگوارانه و از موضع سعه صدر با این موضوع، ‌بسیار کارساز بود.
آقا محسن تلاششان را برای این گذاشت که همه رده‌های فرماندهی را قانع کند. نشست‌‌های متعددی برای این که فرماندهان به اقناع برسند، تشکیل شد. اصلا بحث دستور و دستور پذیری نبود. موضوع، موضوع اقناع بود. باید همه عزیزانی که در این عملیات شرکت می‌کردند، قانع می‌شدند.

یاد شهید خرازی را گرامی می‌داریم و به روح پر فتوحش درود و سلام می‌فرستیم. وی یک روز آمد پیش من که البته من در آن هنگام، فرمانده قرارگاه کربلا بودم. شهید خرازی و لشکر امام حسین هم یکی از لشکرهایی بود که در قرارگاه ما عمل می‌کرد، آمد و گفت: فرماندهان گردان‌های ما، قانع نشدند. من گفتم: حالا ما کمی بحث کردیم. من هم طبیعتا نتوانستم آقای خرازی را به آن درجه‌ای از اقناع برسانم. گفتم: بلند شویم برویم پیش آقا محسن. دوتایی آمدیم خدمت آقا محسن، گفتم: آقای خرازی یکسری مطالبی دارند. آقا محسن با آقای خرازی صحبت کرد. شهید خرازی گفتند که والا من نمی‌توانم اینها را به فرماندهان گردان‌هایم بگویم. شما خودتان بیایید با فرماندهان گردان من جلسه بگذارید.

یک شب پس از نماز رفتیم، آقا محسن چهار ساعت با فرمانده گردان‌های لشکر امام حسین نشست، بحث کرد تا فرماندهان گردان‌ها را قانع کرد.

ببینید سطح اقناع تا سطح فرماندهی گردان بود. این نکته مهم مدیریتی است و نکته دیگر آن که آنهایی هم که قانع نشدند، همچنان عزیز و محترم ماندند. بحث این نبود حالا که شما در این عملیات با این تاکتیک به نتیجه و به توافق نرسیدید؛ مثلا شما نمی‌دانم مسأله‌دارید و نمی‌دانم شما فلان و بهمان و از این دست مطالب. آنها همچنان محترم بودند. در یک جای دیگر، مسئولیت گرفتند و در ادامه نبرد هم آمدند و همکاری کردند.

به نظر من، این یک نکته بسیار زیبا و ظریف مدیریتی بود که جا دارد ما در همه دوره‌ها از این موضوع استفاده کنیم. به نظر من در ارتباط با عملیات والفجر ۸ انتخاب منطقه والفجر ۸ بسیار هوشمندانه صورت گرفته بود.

البته باز عرض می‌کنم، این هوشمندی در بالاترین سطح بود و سپس وقتی به ما منتقل می‌شد، ما درباره این مطالب بحث و صحبت و از آن استفاده می‌کردیم. از جمله محدودیت‌های ما، محدودیت عملیات با نیروهای زرهی دشمن بود. ما باید در منطقه‌ای عملیات می‌‌‌کردیم که نیروی زرهی دشمن را ناکارآمد می‌‌کردیم. در دو عملیاتی که در گذشته انجام شده بود (بدر و خیبر)، ما در عملیات آبی‌، خاکی و در استفاده از قایق‌هایی تندرو به یک ورزیدگی رسیده بودیم.
به نظر من، این که ما در زمین بجنگیم، از مزیت‌های ما و از نکات بسیار خوبی بود که در عملیات والفجر ۸ به آن توجه شد.

ما در یک عملیات آبی، خاکی در جنگ با آب به یک مزیت نسبی دسترسی پیدا کرده بودیم که عراق از آن محروم بود.
برعکس عراق، در جنگ زرهی نسبت به ما برتری داشت. ما باید در جایی می‌جنگیدیم که مزیت نسبی عراق را از کار بیندازیم. از مزیت نسبی خودمان خوب بهره گیریم و این یکی از هوشمندی‌هایی بود که در انتخاب منطقه والفجر ۸ به کار برده شد.

نکته دوم، آن که ما در عملیات والفجر ۸ می‌توانستیم جبهه را به اندازه استعداد خودمان محدود یا گسترده انتخاب کنیم، همان گونه که عرض کردم، یکی از محدودیت‌های ما محدودیت‌های عِده، عُده بود. عملیات والفجر ۸ منطقه، به ما این امکان را می‌داد که بتوانیم در وسعت منطقه بنا به توان خودمان، وسعت منطقه را برگزینیم. این هم باز یکی از مزیت‌هایی بود که ما در منطقه داشتیم.

نکته بعدی جناحی بود که دشمن به ما می‌داد. ما یکی از آسیب‌پذیری‌های جدی‌مان در همه عملیات‌ها جناحی بود که به دشمن می‌دادیم. در این عملیات، برعکس ما می‌توانستیم یک جناح بزرگ را در عملیات‌های پاتک که نقطه قوت دشمن بود از دشمن بگیریم؛ یعنی از آبادان تا فاو، یک چیزی نزدیک هفتاد،‌ هشتاد کیلومتر. این جناح می‌توانست در برد خمپاره ۶۰ ما باشد، در برد خمپاره ۸۱ و ۱۲۰ ما باشد و در برد توپخانه ما باشد.

اینها برتری‌هایی بود که ما در انتخاب عملیات والفجر ۸ داشتیم. البته محدودیت‌هایی هم داشتیم؛ محدودیت‌ بزرگ ما گذر از رودخانه بود. ما باید از دو رودخانه بزرگ گذر می‌کردیم. یکی از این رودخانه‌ها، اروند و دیگری بهمن‌شیر بود.

این که دشمن می‌آید و پل‌های اروند و بهمن‌شیر را می‌زند، در محاسبات ما کاملا محاسبه شده بود. این که گذر از اروند و پشتیبانی آن چند لشکری که ما می‌فرستادیم آن طرف از آب روزهای نخست با دشواری‌های جدی روبه‌رو بود. اینها در برآوردها و پیش‌بینی‌های ما محاسبه شده بود. پس یکی از محدودیت‌های جدی که ما داشتیم، محدودیت عبور از اروند و بهمن‌شیر بود. البته گذر از بهمن‌شیر، عملیات نبود، ولی می‌دانستیم یک محدودیت جدی برای ماست، اما عبور از اروند به عنوان یک منطقه‌ای که باید از یک رودخانه خروشانی با عرض ۴۰۰ تا ۱۲۰۰ متر می‌گذشتیم، خط دشمن را می‌شکستیم و منطقه را به تصرف درمی‌آوردیم، یکی از محدودیت‌های بزرگ بود.

محدودیت دوم ما زمین بود. ما برای استقرار عقبه‌ها، توپخانه‌ها و استقرار یگان‌ها با محدودیت زمین روبه‌رو بودیم؛ یعنی همان محدودیتی که برای دشمن بود برای ما هم بود، چون جزیره آبادان هنگامی که باران می‌زد، به باتلاق و یک دریاچه کم‌عمق تبدیل می‌شد؛ بنابراین، برای استقرار عقبه‌ها، نیاز به یک کار مهندسی گسترده بود.

به نظر من، ‌عناصر اصلی که در پیروزی عملیات والفجر ۸،‌ نقش اساسی داشت، سه عنصر اساسی بود؛

نخست ایمان به خداوند تبارک و تعالی بود؛ یعنی با وجود محدودیت‌هایی که ما برای گذر از اروند می‌دانستیم و می‌شناختیم، چیزی جز توکل و ایمان نمی‌توانست در آن تصمیم دخالت کند و توکل به خداوند و ایمان به خدا بود که تقریبا تا پایین‌ترین سطوح، همه را راضی و امیدوار کرده  بود و آینده درخشانی را پیش چشم‌های خود می‌دیدیم.

نکته دوم، تلاش بود؛ تلاشی بی وقفه و شبانه‌روزی در همه عرصه‌ها.

و نکته سوم، دانش ما از همه سطوح بود در عملیات والفجر ۸ از آن استفاده کردیم.

باید سه تلاش همزمان در عملیات والفجر ۸ انجام می‌شد. تلاش نخست، تلاش مهندسی بود، همان گونه که عرض کردم،‌ باید کار گسترده‌ مهندسی در منطقه انجام می‌شد. برای این که شما بتوانید پانزده لشکر، توپخانه‌ها،‌ عقبه‌ها،‌ پدافندها،‌ بیمارستان‌ها،‌ اورژانس‌ها و قرارگاه‌ها را مستقر کنید، کار مهندسی بسیار گسترده بود.

‌یک بار خدمت آقا محسن، برادران مهندسی گزارش می‌دادند و دو هزار دستگاه کمپرسی در جزیره کار می‌کرد؛ دو هزار کمپرسی با انواع و اقسام دستگاه‌های لودر و بولدزر و گریدر و… .
کار مهندسی هم به گونه‌ای بود که دشمن را خیلی هشیار نکند. البته این طبیعی بود، هنگامی که دو هزار دستگاه مهندسی، کار می‌کند، دشمن هم متوجه خواهد شد؛ بنابراین، شکل آماده‌سازی زمین را به گونه جاده طراحی کردیم؛ یعنی برای استقرار پدهای توپخانه برای استقرار ادوات، برای استقرار قرارگاه‌ها، جاده‌های آنتنی و جاده‌های موازی شمالی جنوبی متعددی را در جزیره طراحی و اجرا کردیم که توپخانه‌ها بیایند روی این جاده‌ها و مستقر شوند. قرارگاه‌ها نیز بیایند و از این جاده‌های آنتنی استفاه کنند. برای آماده‌سازی کار مهندسی، نیاز به این بود که سه، چهار ماه پیش، کار گسترده‌ مهندسی انجام شود و برای این که ما اصل غافلگیری و فریب را رعایت کنیم، همزمان در دو نقطه دیگر نیز کار وسیع مهندسی انجام می‌شد.

پس از آن هنگامی که قرارگاه دشمن در فاو فتح شد، از فرمانده قرارگاه که پرسیدند چرا این حجم عملیات مهندسی، شما را متوجه منطقه نکرد،‌ گفت: ما گمان می‌‌کردیم تک اصلی شما در منطقه دیگری است. این به دلیل همین هوشمندی در انجام عملیات فریب بود. تلاش بعدی،‌ اقدام دوستان اطلاعات عملیات بود که باید کار گسترده‌‌ای در زمینه شناسایی انجام می‌شد.

در فیلم هم بود که رودخانه اروند، ‌رودخانه ای است که هم جزر شدید دارد و هم مد شدید، با ارتفاع ۴ تا ۵ متر. این جریان آب باید به گونه‌‌ای با دقت محاسبه می‌شد که غواص ما بتواند از نقطه رهایی با محاسبات جریان آب در نقطه هدف خود سر در بیاورد یا فرود بیاید، چون جریان آب چیزی نبود که غواص بتواند با آن مقابله کند، ‌بلکه باید از جریان آب بهره می‌گرفت؛ یعنی باید خود را در جریان آب می‌انداخت؛ حال یا در یک نقطه‌ بالاتر یا در یک نقطه‌ای پایین‌تر رها می‌شد تا بتواند نقطه خروجش از رودخانه اروند در همان نقطه‌ای باشد که پیشتر شناسایی شده بود و این نیاز به محاسبات بسیار دقیق داشت.

برادران ما در اطلاعات عملیات قرارگاه کربلا و در اطلاعات عملیات قرارگاه نوح، آقای محرابی و آقای فدوی تلاش فراوانی کردند برای این که بتوانند به یک اطلاعات دقیقی دسترسی یابند و به شکر خدا و به فضل الهی و با عنایات الهی این کار با دقت تمام انجام شد. اینجا بود که من عرض کردم ما از همه سطوح دانش به درستی و با دقت تمام استفاده کردیم، چون مباحثات جزر و مد یکی از مباحث پیچیده و فنی در عملیات آبی و خاکی است و موضوع سوم هم آموزش بود که باید در یک زمان محدودی، حجم چشمگیری از نیروهای غواص آموزش می‌دیدند. آموزش غواص ساده نبود؛ آن هم آموزش غواصی که بتوانند در مسیر یک رودخانه خروشان عملیاتشان را انجام دهند.

پس سه کار و فعالیت همزمان و سه تلاش همزمان باید انجام می‌شد:

مهندسی، شناسایی و آموزش: مدیریت این سه فعالیت در سطح فرماندهان لشکرها در سطح فرماندهان قرارگاه و در سطح قرارگاه خاتم‌الانبیا به درستی انجام شد.

نکته بعدی هم این بود که ما در این عملیات، باید از همه ظرفیت‌های جمهوری اسلامی بهره گیریم و این کار هم به خوبی مدیریت شده بود. ظرفیت مهندسی را که عرض کردم از ظرفیت‌ نیروی هوایی به نحو شایسته استفاده شد. شاید ما در یکی از عملیات‌هایی که به نحو شایسته و به بهترین وجه نیروی هوایی مان توانست عمل کند، هم در بعد جنگنده‌هایشان و هم در بعد پدافند هوایی‌شان، عملیات والفجر ۸ بود. استفاده از هوانیروز، توپخانه و همه ظرفیت‌های توپخانه که با یک مدیریت قوی انجام شد و همه اینها را من عرض بکنم که با هدایت الهی بود که فرمود: «ان تنصروالله ینصرکم». وقتی دلهای ما به ایمان الهی روشن شد و به یاری خداوند امیدوار بودیم، خدا نیز ما را مرحله به مرحله هدایت می‌کند.

به لطف خدا با مدیریت خوبی که در این عرصه‌ها انجام شد و با به‌کارگیری این ظرفیت‌ها، ما توانستیم مرحله نخست را که گذر از رودخانه بود، پشت سر گذاریم و آن روزهای نخست که بحث استقرار یگان‌ها مطرح بود، من تا روز چهارم،‌ پنجم، توفیق همراهی رزمندگان را داشتم و از روز چهارم و پنجم،‌ دیگر از من سلب توفیق شد و نتوانستم با رزمندگان همراهی داشته باشم و برای همین از عملیاتی که دوستان شرحش را در فیلمی که به تصویر کشیده شده بود، محروم شدم.


نظرات کاربران 

ارسال یک پاسخ